ایدئولوژی چیست؟ در مقالات قبل این واژه فراوان به کار برده شد. یکی از تفاوتهای علوم انسانی و طبیعی در مکتب انتقادی (فرانکفورت) این است که علوم طبیعی نقد را متوجه نظریه می دانند، علوم انسانی «همیشه» نقد را متوجه نظریه نمی دانند بلکه متوجه جهانی هم می دانند که نظریه از آن حکایت می کند. در پراکسیس مرز میان علم و عمل برداشته می شود، فاصلۀ میان ارزش و دانش هم. عالِم یا دانشمند یا سوژۀ شناسا متعهّد به تغییر جهان است ازطریق نظریه. شأن علم دیگر فقط حکایتگری نیست. ایدئولوژی در جایی مطرح می شود که ما با علمی سروکار داریم که متعلقِ علم قابلِ تغییدادن باشد، آنجاست که ایدئولوژی پیدا می شود.
پراکسیس یعنی یکی شدن سوژۀ فعل و ابژۀ فعل. مثلاً در مارکسیسم پراکسیس داریم یعنی کارگر هم سوژۀ تاریخ است هم ابژۀ آن، خودش (سوژه) روی خودش (ابژه) کار می کند تا آن را بسازد. برای همین مکاتب انتقادی بر آن تأکید می کنند. قوانین علوم اجتماعی و انسانی نسبت به اعلام پیشبینی حساسند در حالی که قوانین طبیعی و تجربی نه. (آیا رفتار طبیعت عوض می شود وقتی بفهمد پیشبینی ما درباره اش چیست؟!) قوانین علوم اجتماعی و انسانی خود می توانند باعث تغییر در جامعه و تاریخ شوند (جلوی تحقق را بگیرند یا حتی محقق کنند [پیشبینی های محقّق الوقوع]. (مثلاً پیشبینی مارکس دربارۀ زوال سرمایه داری). شناخت اجتماعی – مثل شناخت تاریخی – صورتی از شناخت عملی (پراتیک) است و بازتاب دهندۀ شناخت نظری بیطرفانه از موضوعاتش نیست بلکه درگیری فعالانۀ کنشگران تاریخی و اجتماعی را نشان می دهد. تاریخنگاران به اجتماعات اخلاقی تعلق دارند. منطقِ صوری آلت دست محافظه کاران است چون فقط نظریه ها را نقد می کنند نه عالم خارج را. مشکل مکتب انتقادی (فرانکفورت) با پدیدارشناسی: پدیدارشناسی چون مدعی است می خواهد به «ماهیت ناب اشیاء» برسد یا «ذات اشیا را شهود کند» پس به همان علمِ حکایتگر میرسد. ولی این ماهیت خالص و آماده و حاضر نیست بلکه مشوّب و آلوده به ایدئولوژی است. ایدئولوژی یعنی دلیل تراشی ای که غافلانه تصویر وارونه می سازد. مهمترین عامل ایدئولوژی ساز قدرت است. معرفتِ کاذب دلیل ندارد علت دارد. ایدئولوژی یعنی معرفت وارونه، برای تحلیل آن باید به عوامل وارونه ساز مراجعه کرد. این عامل، شعور و آگاهی و معرفت نیست، لیکن دلیل از جنس ادراکات است. فیلسوفان منشأ حرکت نبوده اند، چون فکر منشأ حرکت نیست، ولی ایمان هست. ایدئولوژی ابطال ناپذیر است. مارکس ادراکات اعتباری را ایدئولوژی می داند. هرگاه اندیشۀ باطلی در کار باشد به طراحی ایدئولوژی پناه می برند. وگرنه در برابر یک اندیشۀ حق نیازی نیست که نظریۀ ایدئولوژیکی داده شود. به قول تری ایگلتون: ایدئولوژی ها را «توجیه کننده» خواندن به این معناست که چیزی «شرم آور» در آنها وجود دارد. یا به قول لویی آلتوسر: ایدئولوژی وجود دارد تا زمانی که چیزهایی وجود داشته باشند که نباید درباره شان سخن گفت. ایدئولوژی یعنی از راهِ «کلمه» در پی حفظ سلطه بودن. کارکرد ایدئولوژی تعارض زدایی و مشروعیت بخشی است. از دید مارکس نمی توان در جهانی زیست که میان آنچه در ذهن می گذرد و آنچه در عین (دنیای خارج)، تعارض هست. مردم دنبالِ تغییرِ عین نمی روند چون تغییرِ عین سخت تر از تغییر ذهن است (علت توجه و اقبال فراوان به رواقیان و ادیانی چون مسیحیت). در اینجا نسبت میان ایدئولوژی و الیناسیون (ازخودبیگانگی) را می بینیم. علت نیاز به انقلاب: 1- ایدئولوژی تصویرِ واقعیت را وارونه کرده 2- این وارونگی با استدلال درست نمی شود. (ماتریالیسم و نفی ایدئالیسم). اینجاست که نقد مارکس بر فوئرباخ مطرح می شود: فوئرباخ ریشۀ پندارها را پیدا نکرده و مقابلۀ «دلیلی» کرده. اما این پندارها دلیل بردار نیستند. باید با علت به جنگ علت رفت. مفاهیم ذهنی با نحوۀ زندگی تناسب دارند. از دید مارکس شبح زندگی انسانها محصول تصعید زندگی مادی آنهاست. مارکس تبیینی اجتماعی از نحوۀ پدیدارشدن ایدئولوژی ارائه می دهد. ناخودآگاهِ فرویدی هم یک ایدئولوژی سازِ فردی (در سطحِ فرد) است.
کتابنامه:
پدیدارشناسی چیست؟، آندره دارتیگ، ترجمۀ محمود نوالی، سمت، 1392
پدیدارشناسی و علوم انسان، موریس مرلوپونتی، ترجمۀ سید رضا وسمه گر، نشر شب خیز، 1401
تفکر نوکانتی: حلقۀ مفقودۀ نظریۀ انتقادی، اندرو آراتو، ترجمۀ امید مهرگان، نشر گامنو، 1388
درآمدی بر ایدئولوژی، تری ایگلتون، ترجمۀ اکبر معصومبیگی، نشر بان، 1397
درسهایی در فلسفۀ علم الاجتماع، عبدالکریم سروش، نشر نی، 1385
علیه ایدئالیسم، تئودور آدورنو، ترجمۀ مراد فرهادپور، هرمس، 1394
فلسفۀ علوم اجتماعی، پاتریک برت، ترجمۀ محمد هدایتی، نشر شب خیز، 1397.
گادامر، هرمنوتیک، سنت و عقل، جورجیا وارنکه، ترجمۀ اصغر واعظی، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1399
لاکان و امر سیاسی، یانیس استاوراکاکیس، ترجمۀ محمدعلی جعفری، ققنوس، 1392
لویی آلتوسر، لوک فرتر، ترجمۀ امیر احمدی آریان، نشر مرکز، 1387
مارکس و ویتگنشتاین، پراکسیس اجتماعی و تبیین، دیوید روبنشتاین، ترجمۀ شهناز مسمیپرست، نشر نی، 1399